جمعه, ۱۰ فروردين ۱۴۰۳، ۰۱:۵۹ ق.ظ

کلاس درک حضور امام زمان (عج) - دارالقرآن

مطالب کلاس های دارالقرآن درک حضور امام زمان (عج) و مقدمه سازی ظهور

کلاس درک حضور

امام زمان (عج)

دارالقران

 

 92/12/24

 بسم الله الرحمن الرحیم

ما تمام عمرمان را حیران ، پریشان ، ناراحت ، مضطر سپری کردیم و همیشه دنبال راهی بودیم برای به خدا رسیدن ، نمی دانستیم چگونه باید به خدا رسید ؟

تنها راه رسیدن درک حضور است .

با درک حضور انسان با معرفت می شود و مهمترین معرفتی که شامل حال ما می شود معرفت نفس است .

معرفت نفس یعنی اینکه انسان بفهمد کی هست . ما هنوز که هنوز است نفهمیدیم کی هستیم !

می دانید چرا انسان با درک حضور به معرفت نفس می رسد ؟ چون با عالم باطن سنخیت پیدا کرده است ، ارتباط قلبی پیدا کرده است . یعنی قلبش قوی می شود ، روحش قوی می شود . وقتی روح قوی شد خود را تشخیص می دهد ، می شناسد ، می فهمد که خودش کی هست چون از راه باطن وارد می شود و معرفت نفس هم فقط از راه باطن حاصل می شود .

با درک حضور ، گیرایی باطنی و روحانی قوی می شود . من الان فکر می کنم خودم را می شناسم در صورتی که چنین نیست ! ( رجوع شود به مقاله ی "این من کیست ؟" در این وبلاگ)

مثال : ما از صبح که بیدار می شویم چگونه به کارهایمان رسیدگی می کنیم ؟ من هرروز صبح باید به جسم و روحم برنامه بدهم ، دستور بدهم که مثلا اول جای خواب را مرتب کن ، دست و صورت بشور ، صبحانه را آماده کن ، . . . این ها دستور به جسم است . برای روح چطور ؟ کارهای دیگر چطور ؟

با درک حضور می فهمم که بی صاحب نیستم . من ولایت دارم یعنی کسی والی من است که امام معصوم است . ولایت فقط این نیست که در ذهن یا زبانی بگویم من ولایت را قبول دارم ! ولایت یعنی کسب اجازه ، کسب علم ، کسب تربیت و راهکارها از امام معصوم (عج) با درک حضور

اگر او را بفهمی تو را می فهماند ، یعنی با فکر به حضور امام (عج) با او صلاح و مشورت کردن و ایشان هم بلافاصله مشورت می دهند . وقتی با او سنخیت پیدا می کنی ایشان چراغ های عقل را روشن می کنند و به این وسیله می خواهند تو را متوجه خدا کنند ، و این بسیار سخت است همانطور که درک محضر خدا سخت است درک حضور امام زمان (عج) هم سخت است چون ایشان جلوه ی خدا هستند ، نماینده و خلیفه ی خدا روی زمین هستند . اگر انسان بفهمد که چنین کسی هست به قول آقای پناهیان تلاش می کند ، تمرین می کند ، برنامه ریزی می کند ، مرور می کند ، یواش یواش برایش ملکه می شود .

برنامه ریزی برای روح

باید به روح گفت : تو نه بخیلی ، نه حسودی ، نه خودخواهی ، نه پستی ، . . .

تو وصل به بالا هستی این رنگ ها را دنیا به تو زده ، تو رنگ الهی داری پس اعتماد به نفس خود را حفظ کن ، قوی باش ، خود را همرنگ جماعت نکن ، تو همرنگ کس دیگری هستی . اینگونه روح را کنترل می کنیم .

وجود ما سه بعد دارد :

1 _ جسم : همین بدن و ظاهریست که دیده می شود ، و کارش : خوردن ، خوابیدن ، راه رفتن .

2 _ روح : وصل به عالم دنیاست و برای انجام امورات جسم قدری در ما دمیده شده . خیلی کارها ازش برمی آید اما تا اینجا که ما با آن سر و کار داشته ایم ( روحم یعنی قلبم ، فکرم ) بدجنسی ، حسادت ، کینه ، انتقام ، . . .

کار اصلی جسم و روح بسیار بزرگ و عالیست و آن بندگی کردن خداست .

3 _ نفس : وصل به عالم ملکوت است و کارش کنترل جسم و روح است .

حقیقت ما همان نفس است .(مقاله مربوط به  معرفت نفس از علامه حسن زاده آملی)

وقتی ملک الموت می آید روح از جسم کشیده می شود ،  چون دیگر جسمی نیست که  به روح نیاز داشته باشد آنچه می ماند نفس است چیزی که هیچ وقت در جسم نبوده و فقط کنترل جسم را از طریق روح به عهده داشته .

آن چیزی که خطرناک است نفسانیات است و نباید با نفس اشتباه گرفته شود . نفس یعنی حقیقت من و نفسانیات یعنی آن چیزی که به اسم خدا و پیغمبر ، به اسم دنیا ، به اسم منیت ها ، ... مرا احاطه کرده است یعنی هوای نفس آن چیزی که دور و بر من است ، خود پرستی ها ، حسادت ها . چرا می گویند هوای نفس ؟ چون هیچ چیز نیست تار عنکبوتی بیش نیست با یک فوت از بین می رود ،اما خیلی از مردمهنوز به این باور نرسیده اند  .

من فکر می کنم حسودم در صورتی که این طور نیست من اراده ام را نشناخته ام اگر آن را بشناسم به آنی اراده می کنم که حسود نباشم ، پس دیگر حسود نیستم .

دلیل این همه بدبختی ها ، گرفتاری ها ، بیماری های جسمی و روحی این است که هنوز حقیقت نفس را نشناخته ایم فکر می کنیم حقیقت ما همین روح  است . خیر این حقیقت ما نیست ، به محض اینکه ملک الموت می آید روح از بدن بیرون کشیده می شود ( از پاها هم شروع می شود ) اگر معرفت نفس حاصل شده باشد ، نفس خود را نمی بازد و با اراده جسم را اداره می کند مثلا به زبان دستور می دهد ذکر بگوید ، استغفار کند . وقتی روح کاملا از جسم بیرون کشیده شد دیگر نیازی به او نیست و محو می شود . روح تا شب اول قبر درون ماست ، ما فقط برای اداره ی جسم به آن نیاز داشتیم ، وقتی جسمی نباشد دیگر به روح نیاز نیست . چرا می گویند ملک الموت قبض روح می کند چون روح را می گیرد و چیزی که گرفته شد پس داده نمی شود . حالا فقط نفس مانده ، همان که می توانسته جسم و روح را کنترل کند ، اما چون خودش را نشناخته ، خودش را تشخیص نداده ، نتوانسته این کار را بکند .

علت خلقت نفس در عبد خدا شدن  و عبد خدا ماندن است ( ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون ) اما باید در قالب جسم و روح این را بروز دهد و به ظهور برساند .

کار نفس فقط اراده و مدیریت است .

من اگر اراده کنم کارهای بیهوده انجام ندهم ، نمی دهم .پس چرا هنوز به آن مرتبه نرسیده ام؟ چون هنوز نفهمیده ام قدرتی دارم که به واسطه ی آن می توانم هم جسم و هم روح را کنترل کنم ......

جرا فراموش می کنم ؟ چون اراده نکرده ام که مدیریت بکنم .

چند سال پیش در مقاله ای چندین دانشمند از ملیت های مختلف تأیید کرده بودند که اگر انسان اراده کند می تواند خاطرات دوران جنینی را به یاد بیاورد ، دین می گوید اگر اراده کنی عالم ذر را هم بیاد می آوری قبل از اینکه در رحم مادر وجود خارجی پیدا کنی !

انسان اگر قدرت خود را بشناسد ، آن حقیقت وجود و نفسش را ، می تواند اراده کند تا هر چیزی که در این عالم است برایش آشکار شود ،  چرا ؟ جسم و روح به عالم دنیا وصل است ، اما نفس از یک سو به عالم دنیا وصل است و از سوی دیگر به عالم ملکوت یعنی وصل به خدا یعنی همانگونه که خدا وند اگر اراده کند کاری انجام شود ، می شود ( کن فیکون ) انسان هم اگر معرفت نفس پیدا کند فقط کافیست اراده کند . آنوقت قادر به انجام هرکاریست مثلااو میتواند مفاسد نفسانی  را برطرف کند ، جسم را هماهنگ کند ، . . . چرا ما تا بحال به این مرتبه نرسیده ایم ؟ چون هنوز حقیقت خود را تشخیص نداده ایم ، ما نفهمیده ایم که حقیقت وجودی ما همان نفس است .

حال تصور کنید قبل از معرفت و شناخت نفس ، ملک الموت بیاید ! شخص خود را می بازد ، اعصابش بهم می ریزد...دارم میمیرم ، بدبخت شدم و...مرگ پایان همه چیز نیست خودت را کنترل کن ، تو هستی تو هیچ وقت نمی میری تو  تا ابد  هستی چون از خدایی ( انا لله و انا الیه راجعون ) فقط قرار است لباس دنیایی را از خود جدا کنی و چون این لباس را نداری دیگر نمی توانی به دنیا برگردی که نماز قضاهایت راجبران کنی ، انفاق کنی ، حق الناس را ادا کنی ، دیگر خلع سلاح شده ای ، اینقدر باید بمانی تا شاید انشاالله خداوند از کرمش به تو عنایتی کند .

اما انسانی که به معرفت نفس رسیده باشد تا لحظه ی آخر از همه ی توانایی ها و دارایی هایش نهایت استفاده را می برد و خود را نمی بازد .

این مدیریت توسط حقیقت وجود یعنی نفس انجام می شود . یک مثال ملموس تر ؛ در ماه رمضان این نفس است که مدیریت می کند و اراده می کند تا گرسنگی از جسم انسان بیرون برود .

ما ابتدا به وسیله ی عقل حسابگر و تجربیات کسب شده ، مدیریت می کنیم در صورتی که اصل مدیریت باید به وسیله ی نفس و حقیقت وجودی باشد که به عقل کل وصل است . امکان ندارد انسان در مکانی خاص یا در برابر فردی خاص کاری را انجام دهد اما در جای دیگر و در برابر فردی دیگر نتواند آن را انجام دهد . این با مدیریت نفس مغایرت دارد .

مثلا نسبت به بچه شدیدا تعلقات خاطر داشته باشیم اما نسبت به همسر . . .

اگر در این چند صباح مدیریت کردم که هیچ ، اگر نکردم ، چند روز دیگر که جانماز را از زیر پایم می کشند و در گودال قبر سقوط می کنم ، می گویم : واحسرتا !!! خودم را نشناختم ! جه مدیریتی می توانستم بکنم ! نفهمیدم که هستم و چه قدرتی دارم ! آن موقع ، چشم به عالم باطن باز می شود و انسان خود را می شناسد .

به ما توصیه شده : موتوا قبل ان تموتوا ، بمیرید قبل از اینکه بمیرانندتان ، یعنی از این نفسانیات و بی معرفتی ها بیرون بیایید .

مسیر میان بر : اگر می خواهی به معرفت نفس ، که سهل است ، به دیدار آقا ( عج ) نائل شوی ، به لقاء الله نائل شوی ، راه میان بر ، درک حضور امام زمان ( عج ) است . غیر از این هیچ راه دیگری ندارد .

از امام زمان ( عج ) روایت شده که فرموده اند : اگر شیعیان ما ، که خداوند آنها را به طاعت و بندگی خویش موفق بدارد ، در وفای به عهد و پیمان الهی ، اتحاد و اتفاق می داشتند و عهد و پیمان را محترم می شمردند ، سعادت دیدار ما به تأخیر نمی افتاد و زودتر به سعادت دیدار ما نائل می شدند .

مشکل چیست ؟ در اکثر تفاسیر منظور از وفای به عهد و پیمان الهی ، ولایت است .

مگر عهد ، همان عهد روز الست نیست ؟ در روز الست در عالم ذر خداوند تمام بنی آدم را محشور کردند و از آنها پرسیدند : الست بربکم آیا من پروردگار شما هستم ؟ قالوا بلی همه گفتند بله ، این چه ربطی به ولایت دارد ؟ الست بربکم یعنی من را به عنوان کسی که ربوبیت شما را به عهده دارم قبول دارید ؟ یعنی من مربی شما هستم ، من سیر تربیتی برای شما تنظیم کردم . می شود انسان خدا را به ربوبیت قبول داشته باشد ولی آن سیری راکه خدا تنظیم کرده و آن راهی را که مشخص کرده نرود ؟

و این راه جز راه ولایت نیست . ولایت یعنی هم و غم ما در زندگی باید این باشد که در تمامی مراحل زندگیمان تحت ولایت و راهنمای امام زمانمان قرار بگیریم و آن فقط از طریق  درک حضور ایشان میسر است . خدا بر من ولایت دارد از طریق امام زمان ( عج ) یخرجهم من الظلمات الی النور

قبلا هم و غم من در زندگی چه بود ؟ در اصل ولایت شیطان لعین بود . ولایت شکم ( گرسنه ام چیزی باید بخورم ) ، ولایت عقل تزکیه نشده ، ولایت نفسانیات ، ، برای انجام هرکار از همه ی اینها تبعیت می کردم . اما الان انشاالله تنها کسی که بر من ولایت دارد امام زمان ( عج ) است لااقل جند دقیقه ای در روز !! چند ساعتی در روز !! انشاالله همیشگی هم می شود . و این یعنی قبل از فکر کردن با چشم قلبم نگاه کنم ، همیشه نگاهم به راهنمایی های آقا یم امام زمان( عج ) باشد ، نگاهش مکنم  با چشم دل . مثلا نشسته ام به دلم الهام می شود چراغ اضافه را خاموش کنم قبلا زانودرد بر من ولایت داشت ، کار را انجام نمی دادم ، اما الان چون می فهمم که این ندا از کدام جهت است و چه کسی است که خودش را در همه اموراتم آشکار کرده ،زانو درد چه معنی دارد ؟پس سریع از جا می جهم و آن چراغ اضافه را خاموش میکنم که اسراف نباشد و بدین وسیله به ایشان و نهایتا به خدا نزدیکتر بشوم انشاالله.

الهامات صادقه که طبق عقل و شرع است به پشتوانه ی امام زمان ( عج ) است ، ولی ما تشخیص نداده بودیم ، نمی فهمیدیم تا با آن مأنوس شویم و در تمام مراحل زندگی از آن استفاده کنیم .

فراموش نکنیم که ما یک ندای رحمانی داریم و یک ندای شیطانی که هر کدام قوی شود آن دیگری ضعیف می شود . قابلیت تشخیص این دو از هم و اینکه کدام طبق عقل و شرع است این است : از ته دل و خالصانه با ذکر الهی العفو ، اعوذ بالله من الشیطان الرجیم .و پناه بردن به خدا  ندای شیطانی مرتفع می شود انشاالله .

سؤال : پس ما دیگر با عقل کار نکنیم ؟ طبق خطبه 222 نهج البلاغه ، بدرستی که با توجه به خدا یعنی امام معصوم ( ع ) چراغ های عقل روشن می شود ، گوش شنوا می شود ، چشم بینا می شود . توجه به خدا یعنی چه ؟ خداوند فرموده اند : من بر روی زمین خلیفه گذاشته ام ( خلیفة الله ) شما به ذات من نمی توانید و نباید توجه کنید ، او جانشین من در زمین است ، به او توجه کنید . به چه چیزی باید توجه کنیم اینکه ایشان فرزند فاطمه ( س ) هستند ، اینکه چه روزی ظهور می کنند ، اینکه کجا زندگی می کنند ؟ نخیر

توجه به امام زمان ( عج ) در حال حاضر (در زمان غیبت ) یعنی درک حضور ایشان  و بهره بردن از آن درک در تمامی مراحل زندگی و به آن وسیله چراغ های عقل روشن شدن ، شنوا شدن گوش ، بینا شدن چشم و مقرب شدن و نهایتا به درک محضر خدا رسیدن انشاالله

برای صحبت با آقا ( عج ) قبلا می گفتیم : از راه دور ، راه دور نیست ، فاصله فقط یک منیت است . اگر برداشته شود متوجه می شویم که را ه چقدر نزدیک است .

نظرات (۳)

  1. با سلام ضمن عرض تشکر از دقت نظر شما اگر ممکنه در این زمینه کمی بیشتر ما را راهنمایی بفرمایید
    • پاسخ:

      سلام علیکم ان شاءالله حتما
  2. با سلام و قدر دانی از شما به دلیل قرار دادن متن کلاسهای درک حضور ، چون بنده متاسفانه توفیق حضور در اینکلاسها را نداشته ام اما در این وبلاگ میتوانم از محتویات و روشنگریها وراههای رسیدن برای درک محضر آقا یابن الحسن عج  بهره کافی را ببرم لطف بقیه مطالب کلاسهای بعدی را نیز در وبلاگتان قرار دهید با تشکر

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">